دل نوشته های یک پسر

هرچیز که بوده گذشته و آینده نیز نیامده....گاهی سفری به گذشته میکنم و گهگاه سری به آینده میزنم اما در حال زندگی میکنم.....

دل نوشته های یک پسر

هرچیز که بوده گذشته و آینده نیز نیامده....گاهی سفری به گذشته میکنم و گهگاه سری به آینده میزنم اما در حال زندگی میکنم.....

چه حالی میده به همه چیز بخندی

 

  من به هر تحقیری که شدم   

با صدای بلند خندیدم …. 

 

 نام مرا گذاشتند “با جنبه” ! 

 

 بی آنکه بدانند؛ خندیدم تا کسی  

 

 

صدای شکسته شدن قلبم را نشنود  

 

زیباست و دیدینی

 

سلام  

 

این روز ها خودمو مشغول  این بازی کردم  

 

و ازش دارم لذت میبرم 

 

  

 

تمامی دوستانی که از طریق  لینک اول در وبلاگ وارد بشوند 

 

تحت همایت من بوده و  مورد حمایت من قرار میگیرند  

 

 

نام کشور  :  پادگان جام جم  

نام شهر : hldkd 

 نام سرور: سرور 2  

 

اطلاع بدید  تا مورد حمایت قرار بگیرید 

 

مطمئن باشد پشیمون نخواهید شد

مرد بودن سختر از مرد شدنه نه؟؟؟؟؟؟؟

سلام

ای کاش مرد شدن به همین سادگی بود

ای کاش برای مرد شدن و اینکه

کی مرده و کی مرد نیست هم امتحانی  بود

مثل امتحانی که باید داد تا با بچه های روستا یکی شد

نمیدونم  اونایی که مردید  همین قدر لذت داره وقتی مرد میشی

موضوع از این قراره که من در یک ازمایش مرد شدن شرکت کردم

اخه اونجا همشون بهم میگفتن بچه سوسول

واسه اینکه سابط کنم بچه سوسول نیستم

باید یک سری کار انجام میدادم

و امتحان مرد بودن میدادم

نمیدونم شاید خنده دار باشه

اما وقتی بهش نیگا میکنم میبینم واقعا احساس مرد بودن میکنم

ایتم های  امتحان مرد بودن در روستای ما و بچه های روستا

1.      خر را باید بر عکس سوار شد و از تپه رفت بالا

2.      در تسمه بازی باید حداقل 3 تا تسمه برداری

3.      از ته  حوضه  که اب چاه موتور میریزه داخلش و سرده  باید سنگ مورد نظر رو بیاری

4.      در الک و دلک  بتونی  خودتو نشون بدی

5.      بوته  با دست خالی بکنی

6.      شب داخل  تویله بخوابی ( این مخصوص من بود)

اینها  رو یکی انجام میداد میشد یک مرد و قابل احترام از نظر بچه ها

و میشد یکی مثل خودشون

منم که دیگه خسته شده بودم

از کلمه بچه سوسول  قرتی  از این  حرفا

سر صبح  اعلام کردم به پسر عموم که میخوام مرد بشم

اونم به بقیه و امتحانات شروع شد

1.خر سواری برعکس  به ظاهر آسونه اما هنوز ده قدم بر نداشته بود

شروع کردم به بالا اوردن

که اینو با تبصره و منت ازم قبول کردن

2. تسمه بازی و برداشتن 3 تا تسمه از وست خط وا ویلا  خدا رحم کنه

سریع یکی رو برداشتم نامرد همچین که اومدم از دایره بیام بیرون همچین زد با تسمه بهم

که 

داش اشکم در میومد

که با هزارتا بد بختی جلو خودمو گرفتم 7  تا 8تا دیگه هم همین جوری خوردم که کلا

دیگه یا قرمز بود بدنم یا در حال سیاه شدن بود یا سیاه شده بود

این ایتم هم با سر بلندی تموم شد

ایتم   چاه موتور

خیلی سرده  مخصوصا بری زیر زیر  و بگردی دنبال سنگی که باید بیاریش بالا

که با رشادت بسیار زیاد  و تشویق بی دریغ پسر عموم

موفق شدم دیگه در حال کما بودم

که الک دلک  که فقط در حد اسمشو فهمیده بودم

یک چوب بهمون دادن و یک چوب به سمتمون پرتاب کردم گفتن بزن

یکی دوتاکه خورد  تو صورت و سرم  تازه فهمیدم چرا این اومده تو ایتمای  امتحان مرد شدن

اینم تموم شد  اینو زیاد نمره نیاوردم

اما با   کمک پسر عموم قبول  شدم

عمرا اگه  کانتر  یا دوتا الستار  بود میدونستم چیکارشون کنم

بماند  فعلا دو  دوی  اونا بود

تا حالا  تیغ های  یک گل رفته تو دستتون

حالا حساب کنید  یک عالمه بره

به خدا کارم بود شب که سیخ در میاوردم از تو پوستم

اینم با بدبختی تموم شد

خوابیدن داخل تویله که گاو  وگوسفندا هستن 

اینو   عبدالرحمان ممنوع کرد و گفت اگه کسی بیاد سمت اینور  خودش میدونه  من

بچه ها هم که از  عبدالرحمان یک جورایی میترسیدن وحساب میبردن بجز من

اخه اون به من چوپونی یاد میداد

و بهم میگفت  پسر حاجی

منظورش بابا بزرگم هست

این ایتم از امتحان حذف شد  و  من رو به عنوان یک مرد ( یکی از خودشون) قبول کردن

و قرار شد به من دیگه نگن سوسول و قرتی  و  بوزنه  و  از این حرفا

و من شدم  امین

به خدا شب که میخواستم بخوابم مجبور شدم به شکم بخوابم اخه جا تسمه ها درد میکرد  

 

 

 

دستم میسوخت

وقتی یاد   اون خره میفتم هنوز حالم بد میشه

اما مرد شدم 

پسر عموم میگفت  ابرومو  جا کردی 

بچه  سوسول

بعد زد  زیر خنده

یک سوال

اگه امتحانی برای  مرد شدن بزارن

چند نفر  از  اونایی که فکر میکنن مرد شدن  یا هستن تو اون امتحان شرکت میکن ؟

اخه هیچکدوم از بچه های روستا حاظر  نبود یکی از اونارو انجام بده

شاید انگیزه میخواد  نه اعتماد به نفس

اخه خیلیا فقط ادعا میکنن مردن اما تو امتحان مرد بودن میترسن شرکت کنن

انشا الله جزو اون دسته نیست کسی

خوب قرار بر این شد که دیگه هیچ نظری رو تایید  نکنم

پس لطفا کسی از دست من دلخور نشه

به امید آن روزی که یک دریا  اسمان  تقدیم هم دیگر کنیم

همین

یاحق