دل نوشته های یک پسر

هرچیز که بوده گذشته و آینده نیز نیامده....گاهی سفری به گذشته میکنم و گهگاه سری به آینده میزنم اما در حال زندگی میکنم.....

دل نوشته های یک پسر

هرچیز که بوده گذشته و آینده نیز نیامده....گاهی سفری به گذشته میکنم و گهگاه سری به آینده میزنم اما در حال زندگی میکنم.....

سلام که به قول یکی از دوستام نام خداست

دلم به حال قلم می سوزد
که با هق هقی کودکانه
سراغ تو را می گیرد
ای کاش

.

.

.

.

.

.

......؟!؟

سلام

که به قول یکی از دوستام نام خداست

نمیدونم چی باید بگم

اما اینو خوب میدونم  که اگر  داداشی نارنجی رمز وبم رو عوض نمیکرد

و با من حرف نمیزد  دلیت کرده بودم

یا اگر دوستام اینهمه دوسم نداشتن

اما خیلی خالی هستم

خیلی راحتم

خیلی احساس میکنم یک کوه از رو شونهام ورداشتن

فقط یک چیزو خیلی خیلی خیلی خوب میدونم

داداشی تا اخر عمر مدیونتم

همین

این وب فقط و فقط وفقط برای  دوستانم آپ میشه ماهی یکبار شاید بیشتر شاید کمتر

بستگی به شرایت داره

و 

همین دیگه

مشت بالا برده ای تا بر سرم بنشانی اش
درد را آورده ای تا بر تنم بنشانی اش
این همان دست است که صبح من را نوازش کرد و رفت؟

حرفی برا گفتن نداشتم

فقط همین بست داداشی

 اول : منو ببخش

دوم : خیلی  خجالت میکشم وقتی باهات حرف میزنم چون لوسی :)

سوم:خیلی باحالی

چهارم : اگه  صدام  میلرزه  اگه من من میکنم واسه اینه  سخته کلامی کلماتو کناره هم چیدن اونم جلو لوسترین داداشی دنیا

پنجم : خیلی باحالی  . خیلی دوست دارم . امانتی تم نرسیدم درست کنم خودت میدونی وقت نشد

شیشم :  هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند هرکه اینکار ندانست....

هفتم  :من لوسترم

هشتم :  بین ساعت ساعت 22  تا 01:00شب به بعد بهت زنگ میزنم منهای امشب شبا دیگه نمیزارم بخوابی

نهم  :بازم واسه یاد اوری خیلی باحالی

دهم : هیچی دیگه همین

از همه ممنونم

همین

یاحق

با تشکر دوست شما امین کوچولو= گیلاسهای ناگسسته

اشکها و لبخندها

من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه ی همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را    خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد    گریه تلخ تو را ...

و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت 

 

 

سلام داداشی 

میخای کجا بری؟ 

من این حرفا سرم نمیشه 

اینجا نمیشه توضیح داد  

بیا وبم یا دفتر کارم یا دو گیلاس  

بلدی آدرسشونو که

برات توضیح میدم

لطفا منو فراموش کنید

حرفهایی هست برای گفتن     

 

که اگر گوشی نبود نمیگوییم 

 
و حرفهایی هست برای نگفتن     

 

 

حرفهایی که هرگز سر به  ابتذال گفتن فرود نمی آورند    

 

 

      و سرمایه ماورائی هر کس حرفهاییست که برای نگفتن دارد 

 
حرفهایی که پاره های بودن  آدمی اند و بیان نمی شوند  

 

 

 

مگر آنکه مخاطب خویش را بیابند
  

 

سلامی با طعم خداحافظی 

 

 

 

خوب به پایان رسید این وب 

 

به حدی رسیدم که دیگر دوست ندارم 

 

حتی دفتر خاطراتی داشته باشم 

 

 

 خوب برم سر اصلی ترین تصمیم 

که میتونم بگیرم 

 

 

1388/10/30سالروز تولد وبم  بود

و 

۱۳۸۹/۱۱/۱۵ آخرین روزی هست که این وب در دنیای مجازی وجود خواهد داشت 

 

 

در سالروز شهادت امام هشتم امام رضا  

 

وب من 

www.hldkd.blogsky.com 

و یاهو مسنجر
hldk_hldk@yahoo.com 

 

دلیت میشود 

 

و هرگز من وارد دنیای مجازی نخواهم شد  

 

اگر به کسی بدی کردم منو ببخشه 

و اگر به کسی خوبی کردم  

که فکر نکنم دسته دوم وجود داشته باشه 

 

منو دعا کنید  

 

 

هر چه گویم عشق را شرح بیان 

چون به عشق آیم خجل باشم از آن 

عاشقی گر زین سر و گر از آن سر است 

عاقبت مارا بدان سر رهبر است 

گر چه تقیر زمان روشن گرست 

لیک عشق؛بی زبانی روشن تراست  

 

همین 

 

یا حق 

 

یک ناراضی.امین کوچولو.حمید......ط......