دل نوشته های یک پسر

هرچیز که بوده گذشته و آینده نیز نیامده....گاهی سفری به گذشته میکنم و گهگاه سری به آینده میزنم اما در حال زندگی میکنم.....

دل نوشته های یک پسر

هرچیز که بوده گذشته و آینده نیز نیامده....گاهی سفری به گذشته میکنم و گهگاه سری به آینده میزنم اما در حال زندگی میکنم.....

تر خدا دوست منو دعا کنید

بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش زیک گوهرند

 

 

 چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار

 

سلام 

 

ببخشید این  نمیدونم  چرا ما ادما اینجوری هستیم 

 

ببخشید دوستان این پست خیلی زیاده میدونم حوصله شما رو سر 

 

 

 میبره اما  این هارو باید بنویسم 

پس لطفا یا به ادامه مطلب نیاین یا تا آخرش بخونید 

 

تذکر:این پست نظرات آزاد هست از دوستانی که نظر خصوصی 

 

 

 می دهند لطفا هواسشون باشه 

 

و دوستانی که به من لطف دارن و بهم .......میدهند  

 

 

لطفا این پست رو بی خیال بشین 

 

 

ممنون 

 

ادامه مطلب مطابق با قانون بالا یادتون نشه

من نمیدونم آیا ما معنی این شعر رو بلد هستیم یا نه  اما میدونم این شعر   

 

 

 در سردر و بالای تمام قرارداد های سازمان بین المللی  سازمان ملل  

 

    و حقوق بشر خوردهاین معنیش اینه که ما   

  

 

این شعر رو نتونستیم درک کنیم  نه؟   

 

   من این مطلب رو  در حالی مینویسم که الان دمای بدنم 37.6 هست  

 

 

 

 

 و این یعنی اگه حزیون نوشتم من و   ببخشید  

 

  

من دیروز ظهر یکی از دوستام که خیلی دوسش دارم و تقریبا 3 ماه 

  

  

 از من کوچیکتر یک نظر خصوصی واسم گذاشته بود   

 

 

من نمیدونم اما میتونم همین بگم  که بعضی از دوستان  که تقریبا 

 

 

 هم سن خودمون هستن با ادعا بر این موضوع که این عکسای که مامیزاریم 

 

 

 همسن های مارو تحریک نمیکنه کار خودشون ادامه میدهند  

 

 

    من از 10تا از دوستای خودم پرسیدم همه میگن تحریک میشیم 

 

 

این دوستی که  واسه من نظر گذاشته بود به من این جوری توصیف کرد حالشو   

 

 

 

 

 

 

     

سلام امین جون  
لطفا این نظر رو تایید نکن 
من از صبح توی خونه تنهام حوصله ام سر رفته بود یه کم کتاب خوندم به درسام یه کم رسیدگی کردم  

 بعدش اومدم اینترنت خیلی دلم گرفته به وبلاگ بچه ها سرزدم نمی دونم چه جوریه بعضی ها توی وباشون یه چیزایی می نویسند که آدم تحریک میشه خوب منم که خونه تنهام هنوز بچه ام بیرونم اجازه ندارم برم خوب چیکار کنم شیطون هم که بیکار نمیشینه فکر میکنم الان اومده توی اتاق خودم همینجا اصلا روی تختم نشسته بعضی ها هم که توی وبلاگاشون یه عکسای از پسرهای هم سن خودمون میزارن یا یه چیزی مینویسند که آدم یه جوریش میشه اون موقع هم  

 

 

 

                                  شیطون دیگه بیکار نمیشه  

 

 

 

 

 

 

نمیدونم من دو سه بار به دوستان گفتم اما میگن تو اینجوری هستی 

 

 

 مارو که تحریک نمیکنه این که من نیستم اون 10 تا چی پس اوناهم مثل منن 

 

 

ادامه این نظر  دوستم خیلی واسم حرف زده  در ادامه یک راز رو بهم گفت  

 

 

 که از همون موقع دارم میترکم به خدا  نمیتونم غذا بخورم  

 

 

 

دیروز تو مشهد برف اومد خیلی هم سرد بود  با شنیدن   راز این دوستم  

 

 

  

نمیدونستم چیکار کنم  نه ایمان نه بابام نمیزاشتن  

 

 

    برم حرم داشتم دق  میکردم به قران مجید   

 

 

با یکی از دوستام چت میکردم گفتم میخوام یواشکی برم حرم  گفت  

 

 

   اگه بی اجازه بابات بری حرم گناه کردی و امام رضا دوست نداره  

  

چون امام رضا گفته به حرف پدر مادرتون گوش کنید اگه حتی 

 

 

 واسه امام رضا هم به حرف مامان بابات نکنی گناه کردی  

 

 

ولی من نمیتونستم تاقط بیارم بدون اینکه به ایمان و بابام بگم یواشکی 

 

 

 از تو اتاق اومدم بیرون و اومدم تو خیابون  چون نزر کردم که واسه 

 

 

 دوستم پیاده برم حرم و پیاده بیام خونه  با خودم هیچی پول ور نداشتم که یک 

 

 

 وقت سرمای زیاد باعث نشه سوار ماشین بشم  

 

 

داشت برف میومد  ساعت تقریبا  ۱۸:40بود که زدم از خونه بیرون تا رسیدم 

 

 

 به حرم  دیگه همه جا سفید شده بود  هم وارد حرم شدم  ساعت حرم  زنگ زد 

 

 

 و ساعت 20:30 دقیقه رو نشون میداد تمام صحن حرم سفید شده بود  

 

 

 

 

 فقط  فرشای سیاه رنگی که انداخته بودن که مردوم از رو اونا رد شن 

 

 

 که لیز نخرن  که همونا هم در بعضی قسمتها سفید شده بود 

 

 

 من مستقیم رفتم تو همون صحنی که همیشه میرم  و رفتم نشستم اونجا  

 

 

 به  گنبد امام رضا نگاه کردم و از امام رضا خواستم که تر خدا دوستم خوب بشه 

 

 

 میدونم پرو بازی کردم و رفتم جای امام رضا و ازشون اینو خواستم    

 

 

 

  شانس اوردم امام رضا نگفت  تو بورو اول دوستیت رو به ما سابط کن 

 

 

 بعد بیا درخواست کن  تقریبا 40دقیقه اونجا بودم  نقاشیم هم گل کرده بود 

 

 

 تو اون سرما  و با اسم دوستام رو برف واسه خودم یک گل کشیدم  

 

 

 

 

 

اومدم از حرم بیرون اما از امام رضا قول پسرونه گرفتم که دوستم خوب کنه  

 

 

رفتم در مغازه آقا امین آقا امین داشت چایی میخورد منو که دید  

 

 

 از تعجب شاخ در آورد بردم عقب مغازه و بهم چای داد و گفت 

 

 

 اینجا چیکار میکنی من بهش گفتم اونم بهم گفت  امین تو دیونه هستی بعد  

 

 

که داشتم میومدم  بهم گفت ماشین میگیرم با ماشین برو گفتم نزر دارم 

 

 

 بازم گفت تو دیونه ای امین دیونه  ولی منم  واسه نماز صبح میرم  

 

 

   حرم دوستت رو دعا میکنم 

 

 

برگشتنا تا  راه آهن  خوب بود شلوغ بود ولی یک عالمه برف اومده بود  

 

 

ماشین تک توکی   میومدن و میرفتن  ولی از راه آهن تا خیام دیگه  

 

   سرما واسم جاشو با ترس از خیابون عوض کرده بود  سالی یک ماشین رد 

 

 

 میشد همه جا ساکت بود منم به جای سرما از ترس توند تون راه میرفتم 

 

 

 که به یک جایی برسم که شلوع باشه و نزدیک بود دو سه بار بخورم زمین  

 

 

    از چهاراه    35 متری به اینور شلوغ بود مغازه ها وا بودن  اما هنوز  

 

 

   هوا سرد بود  تقریبا ساعت ۲۳:30 بود که رسیدم در خونه  در واکردم 

 

 

 رفتم تو  هم رفتم تو ایمان میگی منتظرم بود هم منو دید 

 

 

 یکی محکم گذاشت زیر گوشم الانم که یک روز ازش میگذره 

 

 

 هنوز  سیاه هست و نمیتونم بهش دست بزنم میسوزه  و منم به خاطر 

 

 

 اینکه به بابام نگه مجبور شدم نظر خصوصی دوستم بهش نشون بدم 

 

 

 بعدش خیلی  هم گریه کرد هم جایی که زده بود بوس کرد از دلم اومد 

 

  بیرون اما درد داره هنوز   

 

 

از سرما  منو کرده بودن تو رنگ قرمز  و در آوره بودن  

  

 

 لباسای برفی و خیسم در آوردم آخه یکی از ماشینا از کنارم رد شد  

 

   هرچی آب تو خیابون بود ریخت روم  دیگه پاهام تو کفشام بی هس شده بود  

 

 

 

 

 یک شیر داغ خوردم اومدم پا سیستم  و با دوستام صحبت کردم و ....  

 

فردا اون روز یا  بقولی همین امروز نمیتونستم از جام بلند شم و برم مدرسه 

 

 

 تمام بدنم درد میکنه سرمم گیج میشه  الانم اومدم پا سیستم که از شما  

 

 

   دوستام  درخواست کنم تر خدا  دوستم دعا کنید   

 

 

ببخشید خیلی  حرف زدم دیگه نا ندارم به خدا  تر خدا دوستم دعا کنید  

 

 

    تر خدا منم  نزر کردم  2 روز واسش روزه بگیرم  

 

 

اگه منو دوست دارید و منو به عنوان داداش کوچولوی خودتون قبول دارید 

 

    دوستم دعا کنید که خوب بشه ترو خدا 

 

 

من دیگه نمیتونم تحمل کنم میرم دراز بکشم   شرمنده  

 

 

     حوصله  شما دوستام  سر بردم منو ببخشید 

 

 

اونی که  این پست واسه تو کردم  نگاه دیگه به خودم نمیگم ناراضی  

 

 

 به خدا میگم امین باشه  خوب شو تر خدا 

 

 

داداشی به خدا همین قدر از دستم بر میومد کردم ببخشید کم بود  

 

 

 

 

 

 

 

فقط همین  

 

 

 

بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش زیک گوهرند

 

 

 چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار  

 

 

باتشکردوست شما  امین کوچولو 

نظرات 49 + ارسال نظر
هومن جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:50 ق.ظ

سلام داداشی
نمیدونم چی بگم
گریه گریه گریه
با این دل شکستم هم تو رو دعا میکنم هم اون دوستت رو که حالا فهمیدم کیه
فردا هم میدونی که قرار کجا باشم................
گریه گریه
احساساتی شدم باز میدونی که .......
خدایییییییییییییا شکرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررت
گریه
گریه
گریه

رضا (Best Boy) جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:02 ق.ظ http://shirazboys.blogsky.com

سلام داداشی
ممنون
خیلی گلی
...
بای

..... جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:15 ق.ظ

گریه گریه گریه گریه گریه

محمد جابر جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:56 ق.ظ http://www.torkaman.blogsky.com/

بله زمونه بدی شده با خدا باش رفیق. یاعلی التماس دعا

سامان جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:32 ق.ظ http://www.tanhayiboys.blogfa.com

امین جان بهتر نبود تو خونه ۲ رکعت نماز میخوندی و چند ایه از قران بعدشم از خدا برای دوستت دعا میکردی منم هم برای تو هم برای دوستت ارزوی موفقیت دارم
انشاالله همیشه خوب باشی

سلام

چرا اما داداشی به خدا داشتم آتیش میگرفتم به خدا

داداشی یکی از بهترین دوستام هست به خدا تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که
برم پابوس امام رضا و از امام رضا خواهش کنم بگم امام رضا تر خدا دوستم خوب کن ترخدا

ممنون

من لال نیستم جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:43 ق.ظ http://kill.blogfa.com

سلام داداشی

داداشی میدونم خیلی سخته به خدا من درسته قابل نیستم ولی بازم
برای شفای همه مریضهادعا کردم واز خدا خواستم که اول همه مریضا رو
شفابده بعش از صدقه سر اونا رفیق شماهم شفای عاجل بده.

آنکه توکل بر خدا دارد
نه کم دارد نه غم دارد



یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست..

عشق آنشب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود..!

گفت یارب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای..

خسته ام زین عشق دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن..

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو واین لیلای تو من نیستم!!

گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پنهان وپیدایت منم..

سالها با جورلیلا ساختی..
من کنارت بودم ونشناختی..





داداش امین این شعرو تقدیم میکنم به همه اونایی که عاشق واقعی پرور دگارشون هستندوبه اون وامتحاناتش ایمان دارند.

پس امید داشته باش خدا خیلی بزر گتر ازین حرفاییه که ما میزنیم.



بای

کوروش جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:45 ق.ظ http://ltmbo.blogfa.com

سلااااااااااام چطورررررررررررری !!!!

یا من خیلی کند ذهنم یا شما خوب نگفتی که دوستتون چشه؟!!!!

اما اگه بخاطر اون نظر خصوصی میخوای واسه دوستت دعا کنیم من میگم ننننننننه دعا نکنیم .
چون خدا انسانها رو به هر طریقی امتحان میکنه.اگه قرار باشه.....

امین جان به فداکاری که واسه دوستت انجام دادی احترام میزارم.

اما این داستان رو از من گوش کن شاید جوابت رو بگیری....

میگن تو یکی از روزهای سرد زمستان مردی برای نماز صبح از خونش بیرون میزنه تا به مسجد بره تا نماز بخون وسط راه میخوره زمین و لباس هاش کثیف میشه.مرد میانسال از زمین بلند میشه و لباسش رو میتکونه و برمیگرده خونه ؛ لباسش رو عوض میکنه و دوباره راهی مسجد میشه
اما دوباره همون جا باز زمین میخوره و لباسش کثیف میشه مرد دوباره بلند میشه و راهی خونه میشه و بازم لباسش رو عوض میکنه و به سوی مسجد میره.
وقتی به همون مکانی که دوبار زمین خورده بود میرسه یه مردی رو میبینه که با چراغی ایستاده و به اون مرد میانسال میگه که :من شمارو دیدم دوبار اینجا زمین خوردید و بازم رفتید لباس عوض کردید و اومدید که برید مسجد من شمارو با این چراغم تا مسجد راهنمایی میکنم تا مشکلی براتون پیش نیاد....
هر دو راهی مسجد میشن و به جلوی مسجد میرسن مرد میانسال به راهنما میگه شما بفرما تا با هم نماز صبح رو بخونیم اما اون مرد راهنما به هیچ عنوان راضی نمیشه که وارد مسجد بشه....مرد میانسال خیلی تعجب میکنه میگه چرا وارد مسجد نمیشید........اون مرد راهنما میگه میدونی من کی هستم من شیــــــطان هستم!!!!
مرد میانسال خشکش میزنه میگه برای چی من رو کمک کردی؟؟؟
شیطان میگه من تورو بار اول به زمین زدم اما تو بلند شدی رفتی برگشتی و خدا بخاطر این کارت تمام گناهان تورو بخشید.
بار دوم که تورو زمین زدم تو باز برگشتی و لباست رو عوض کردی و راهی مسجد شدی خدا بازم بخاطر اینکارت تمام گناهان خانواده ی تورو بخشید.....
من ترسیدم که اگه بار سوم تورو به زمین بزنم تو باز برگردی و خدا بخاطر این کارت تمام گناهان مردم ده شمارو ببخشه!!!!!!!!!!!!!!!!

امین جان به جای اینکه تو این سرما به حرم بری و از اون طرف خانواده ی خودت رو ناراحت کنی با دوست عزیزت صحبت میکردی و راهنمایش ....هنوزم دیر نشده .....تو مثل خیلی از این ادمها دوستت رو تکرک نکن تنهاش نزار.

ببخشید زیاد حرف زدم

اگه حرفی زدم ناراحتن شدی شرمندم

قربان تو شاهرخ یا همون کوروش

سلام

داداشی اونی که من نوشتم قسمتی از نظر دوستم بود

نه

داداشی دوستم و دکترا گفتن که تو خون عفونت هست من واسه اینکه اون یک جورش شده از دیدن عکسا نگفتم دعا کنید

من واسه مریضیش گفتم دعا کنید داداشی من تنها فکری که به ذهنم میرسید انجام داد نمیدونم درسته یا اشتباه

اما تر خدا واسه دوستم دعا کنید تر خدا

کوروش جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:46 ق.ظ

ببخشید اگه بد نوشتم اخه زیاد رمان نویسیم خوب نیست

کوروش جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ق.ظ

هر وقت دل شکست دعا کن .............چون خدا دعای دلشکسته هارو زودتر مستجاب میکنه....

بای

فتوا جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:08 ب.ظ http://fetvapesar.blogfa.com/

سلام همشهری ....ممنون که خبر دادی از نوشته هات لذت کافی بردم خیلی ساده و از اعماق دل نوشته بودی و این جور نوشتن فقط از یه دل پاک بی ریا بر میاد ....واسه فرج دعا کن برادر واسه فرج دعا کن تا همه حاجات ما روا بشه همه مردم نیک خوب بشن ...موفق باشی

داریوش جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:15 ب.ظ http://dariush1.blogfa.com

سلام امین جون
واسه دوستت حتما دعا میکنم امیدوارم لایق دعا کردن باشیم
از خدا میخوام که همه مریضا رو شفا بده
یه درخواست هم ازت دارم هر وقت رفتی حرم ما رو هم دعا کن
که محتاج دعاییم
خیلی گلی

ارسلان جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ب.ظ http://11arsi.blogfa.com

سلام امین جون کوچولو خوبی داداشی ؟
حالا شد اونی که باید میشد
اسم به این قشنگی داری بعد از ناراضی دم میزنی
بیخیال
در مورد مطلبت کاملا خوندم
با قسمت اولش کاملا موافقم که بعضی از وبلاگ های بی ال با نشان دادن عکس هایی که زیاد جالب بنظر نمیرسه بجای اینکه بدنبال هدف بی ال ها که نشان دادن زیبایی یک پسر است باشند بر خلاف اون تمام زشتی ها رو به رخ میکشند که مطمئنن باعث میشه خیلی ها به گناه کشیده بشند
امیدوارم همه چیز درست بشه انشاالله
در مورد مطلب دومت هم فلسفه نظر در اسلام به این معنی است که تو
نظری که میکنی فقط برای خدا باشه نه واسطه ی دیگری مثل ائمه اطهار که این نظر باطل خواهد بود
و نظر تو هم از اون قبیل بوده
شاهرخ تو کامنتش یه حرف باحالی زد که تو بجای شکستن دل خانواده و این همه سختی که شاید خود آقا هم راضی به انجامش نبوده اگر صحبتی کارگشا با دوست خوبت میکردی خیلی بهتر بود البته از نظر نتیجه کار گفتم
و در آخر هم از شعرهایی که نوشته بودی هم خوشم اومد و بابت اونا هم مر۳۰
دوست دار تو ارسلان فعلا

محمد سینا جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:13 ب.ظ http://mohamadarnold.blogfa.com

سلام دادا جونم
خوفی گله دادا من دعاش میکنم باشه باشه
حتما دعاش میکنم
نوکرت ممد ارنولد
یاعلیبابای موفق باشی

نارنجی پوش جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:47 ب.ظ http://stoneman01.blogfa.com/

چی بگم
نمیدونم چی بگم
بازم مثل دیشب شدم
باور کن تازه از نماز جمعه اومدم داداشی
هنوز نهار هم نخوردم
میدونی که کلا سه تا قنوت داره
امروز دوتاش مال تو بود
اول اومدم برای تو نظر بذارم
اول اومدم تو رو بغل کنم و بگم داداشی خدامون خیلی بزرگه
اول اومدم بگم من برای دوستت خیلی دعا میکنم
اول اومدم بگم.........

وای داداشی خیلی دلم میسوزه
گریه
نمیدونم چی بگم داداشی
نمیدونم........
این کوتاه ترین نظریه که برات گذاشتم
فقط میگم سلام

احسان امو جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ب.ظ

سلام منکه نفهمیدم دوستت چی شده !

کامنتای دوستان رو هم خوندم مشخصاکسی

نفهمیده یا اگرهم کسی فهمیده حرفی راجع بهش نزده!

والبته دعای من که راه به جایی نداره . . .

ولی من همیشه واسه همه دعا میکنم . . .

موفق باشی . . .

sailor جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:55 ب.ظ http://ghome-loot2.blogfa.com/

سلام
درباره دوست شما بنده حتما دعا میکنم و انشاءالله هر مشکلی که داره حل بشه .
موفق باشید.

اشکان جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:30 ب.ظ http://bighararboys.blogsky.com

سلام امین جون

منم براش دعا میکنم

نذر قشنگی بود من فکر میکنم ادم اون چیزی که دلش میگه رو باید نذر کنه اونی که از نظر ادم بهترین راهه...خدا همیشه میدونه ته دل ادم چی بوده

راستی شعره فک کنم این باشه:
بنی ادم اعضای یک پیکرند که در افرینش ز یک گوهرند

قربونت
فیلا

پسر لختی جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:10 ب.ظ http://boynudist.blogfa.com

سلام عزیزم خوفی ؟

دعا به جون دوستت می کنم تا به قدرت خدای بزرگ شفا پیدا کند

الاهی شفایش ده

الاهی امین کوچولو را شادش کن

سلام

داداشی {گریه}

دوست جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:05 ب.ظ http://dost88.blogfa.com/

سلام

امین آقا ٬ اینکه بعضی ها هزار و یک تصویر رو نگاه میکنند و ادعا میکنند که تحریک نمیشند ٬ بر اساس گفته همه روان شناسها

چرت و پرته (لبخند)

دعا میکنم هممون عاقبت بخیر شیم (گل)

بازم به من سر بزنیا

راستی شمارو در پیوندهام ثبت نمودم (گل)

سلام

نمیدونم فقط همینو میدونم که من و دوستای هم سن من تحریک میشن
و گناهش فکر کنم به پایی اون هاهم ابشه مقداری از گناه منظورم بود نه؟

ممنونم

مهرداد جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:03 ب.ظ http://www.reza-0708.blogfa.com

سلام...وای چه ناز.منم به وظیفم عمل کردم...موفق باشی

سلام

ممنونم مرسی و لی تر خدا دوستم دعا کنید فکر کنم الان تو بیمارستان تو تهران باید باشه

تر خدا دعا کنیدش

استر جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:38 ب.ظ http://tavalode2bre.blogsky.com

سلام امین برادر عزیز
منم واسه دوستت حتما دعا میکنم که مسیح خداوند نجاتش بده و بافیض رهایی بخشش مشکلاتش را برداره و خونش را بهش بپاشه تا از بردگی و بندگی گناه آزاد بشه.

سارا شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:05 ق.ظ http://www.zendegietaze.blogsky.com

سلام هومن جان! واقعاْ متنت خیلی جالب بود و منو خیلی تحت تاثیر قرار داد. این حرفا رو نمی زنم که به خودت مغرور بشی٬ اما دوستی های این مدلی دیگه کم پیدا میشه. دلتو صاف کن! ببین خدا چی بهت میگه! وقتی خودمو گذاشتم جای تو٬ تو اون برف٬ اون وقت شب٬ تو اون سرما٬ می دونم که درد فردا صبحش واست شیرین بود! گرمای عشق الهی گوارای وجودت! از این دوستی ها و این خلوص قلبت لذت ببر. به شکر لحظه های قشنگی که داشتی٬ واسه دوستت دعا می کنم. آپ کردی خبرم کن.

سلام

ببخشید من امین هستم

شغال شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:45 ق.ظ http://boylove.blogsky.com/

سلام علیکم برادر من که نفهمیدم اخه خنگم ولی سوزناک بود و باعث تاسف تاسف کی معلوم نیست

نشگون شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:45 ق.ظ

سلام
نمی دونم چی بگم
فقط می تونم بگم خدایا همه بیمار های دنیا مخصوصا پسر بچه هارو شفا بده

موفق باشی

سلام


ممنونم

کوروش شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ق.ظ

این دعا را دائم بخواند :

بسم الله الرحمن الرحیم

یا منزل الشفا و یذهب الداء صل علی محمد و اله و انزل علی وجهی الشفاء

*** دعای دیگر به جهت شفا یافتن از بیماری ***

مریض مکرر بگوید :

بسم الله الرحمن الرحیم

یا هو یا من هو یا من لیس الا هو صل علی محمد و آل محمد

امیدوارم هر چه زودتر به لطف خدا شفا پیدا کنه.....

سلام


همشو نوشتم هر دوتاشو تو خونه دارم میخونم

منم امید وارم

تنهاترین شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:23 ب.ظ http://www.royayeshabearam.blogfa.com

سلام....
نمیدونم چی بگم....
من خودم انقدر پروندم پیش خدا سیاه که فکر نکنم.....

انشالا که خوب بشه... باید قدر دوستی مثل تورو بدونه!

سلام

خدا کنه

(گریه)

sailor شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:56 ب.ظ http://ghome-loot2.blogfa.com/

سلام جواب نامه خصوصی را نمی خواهی بدی ؟

من لال نیستم شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:13 ب.ظ http://kill.blogfa.com

سلام داداشی

آپم
منتظرتم بیا


بای

آریا شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:12 ب.ظ http://www.aria2009.blogsky.com

سلام داداشی
ممنون که بهم سر زدی

حرفاتو خوب نمی فهمم اما اگه واقعا مشکلی برات پیش اومده واست دعا میکنم.
الآن وقت ندارم.بعدا میام بهت سر میزنم
بای

مزاحم کوچولو شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:10 ب.ظ http://mozahemkocholo.blogfa.com

سلام،

امین جون امیدوارم که حالت بهتر شده باشه
عزیزم .......خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم

یک لحظه یاد داداش مهربونم " یاسان " افتادم که از دستم رفت و با آسمونی ها پیوند خورد
نمی دونم ، شاید بشناسیش .... همه اونو می شناسن
منم اون موقع که بستری بود حال تو رو داشتم و مثل مرغ پر کنده می موندم
عزیزم ...... می دونم که چه حسی داری و کاملا درکت می کنم

الان داشتم با دوستمون مرتضی ( نارنجی پوش ) چت می کردم و اون ازم پرسید چکار می کنی ...گفتم تو وبلاگ امین جون هستم و اون هم قرار بیاد .... انگار که اومدید تو چت و زود رفتید

باز هم برای شما و دوست خوبتون دعا می کنم

میبینمت داداش

بای

بدون که برای خودت و

سلام

به خدا نمیدونم چیکار کنم تا حالا ۴۰۰۰تا صلوات فرستادم یک عالمه نماز خوندم دیروز و امروز رو روزه گرفتم اگه بتونم فردا هم میگیرم


داداشی داداش مرتضی نارنجی میدونه من اینترنتم خرابه اوندفه خودشون دیدن

واسه همین انقدر سرعت پایینه که یا هو رو وا نمیکنه

من وبلاگ می خواستم واکنم روی ورود کلیک کردم رفتم یک چایی خوردم اومدم تازه واشد

نمیشه ییای تو یاهو به خدا تقسیر من نیست

رضا( شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام داداشی
خوفی
من الان قم هستم
خیلی اتفاقی اومدم قم
بعدا برات تعریف میکنم
شما و دوستتون هم دعا میکنم
یا علی بای

محمد سینا شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:56 ب.ظ http://mohamadarnold.blogfa.com

سلام دادا گله(گل)
دادا با لینک موافقی بخبر

جی جی شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:01 ب.ظ

هو الشافی

سلام :

فقط خداست که بنده هاشو کفایت می کنه

انشا الله که هر چی مصلحت و خیر برای دوستت بشه همون درسته و اتفاق می افته

از حکمت خدا که آگاه نیستیم

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست

‌Boysworld Admin شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ب.ظ http://boysworld.blogfa.com/

با آرزوی سلامتی برای شما و دوستتون

نارنجی پوش شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ب.ظ http://stoneman01.blogfa.com/

پاکش کن آبروم رفت
زودی داداشییییییییییییی

نارنجی پوش یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:16 ق.ظ http://stoneman01.blogfa.com/

داداشیییییییییییییییییییییییی
نظرتو خوندم که خصوصی زدی
چون اینجا خصوصی نیست حرفی نمیزنم
یعنی نمیتونم چیزی بگم
جوابتو بعدا میدم
همون بالایی برام کافیه که همه دیدن
ولی داداشی از ساعت 9 تا الان آپم آماده بود
هرچی نشستم تو نیومدی
خوابم گرفت
دیگه گذاشتمش تو وب
میخاستم نفر اول باشی
چون نیومدی به مزاحم کوچولو گفتم بره بخونه
داداشی هروقت تونستی برو بخون
بای تا فردا ظهر
داداشی کی پشت سرته؟؟



منظورمو که فهمیدی(خنده)
راستی معمورا اومدن
من گفتم کیو میخاین
گفتن مرتضی رو
گفتم نمیشناسم
من که یه گیلاسم(خنده)
آخه از پنجره آویزون بودم
اونا هم رفتن
بپا نیان طرف تو
بای داداشی

ارسلان یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:16 ق.ظ http://11arsi.blogfa.com

سلام امین جون
بیا که اپم ولی ان دفعه داستان نیستش
خودت بیا ببین
دوست دار تو ارسلان
فعلا

محمد جابر یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:38 ق.ظ http://www.torkaman.blogsky.com/

آفرین به تو داداش گلم ایول داره به خدا حرفایی که میزنن دروغه مشکل هست تو کشور اما جوری که اینها میگن نه درس بخونی که باسواد بشی با بصیرت و آگاهی چون آدم نادون واسه خودش نمیتونه کاری بکنه چه برسه دیگران شاید بابات واسه این میگه

گول حرفهای دروغ نخور حرفهای بی اساس

یا علی

پیروز باشی امین کوچولوی ۳۰ ساله!!!!

[ بدون نام ] یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ب.ظ

دوستم یادت نشه عینی چه که گفتی. خواهش دادا

محمد جابر یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ب.ظ http://www.torkaman.blogsky.com/

دوستم یادت نشه یعنی چه که گفتی ؟؟؟؟ خواهش دادا

احسان امو یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:27 ب.ظ

سلام من آپم خواستی یه سر بزن :)

علی-ش یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:37 ب.ظ http://lovewall.blogfa.com

سلام امین کوچولو
امینی که تنهایی و پای پیاده رفته تا حرم و برگشته دیگه امین کوچولو نیست
پس سلام داداش
باشه منم دعا مینم که دوستت خوب بشه
نذرت قبول باشه
خیلی خوبه که به فکر دوستات هستی
موفق باشی

نارنجی پوش یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:53 ب.ظ http://stoneman01.blogfa.com/

سلام داداشی
الان داره بارون خیلی خوبی میباره
ما جنوبیا عاشق بارونیم..........اینجا که مثل مشهد برف نمیاد
تا بارون بیاد میریم زیر بارون تا حسابی خیس بشیم(بارون ندیده ایم آخه)
چند وقت پیش هم بارون اومد
من رفتم زیرش
امو احسان اس داد که بپا سرمانخوری
منم گفتم نمیخورم
ولی کمی خوردم(خنده)
وای داره صداش میاد
چه باحاله
خلاصه داداشی این بارون از الطاف و رحمت های خداست
راستی فکر میکنی ازاین رحمتها رو بیمارستان تهران هم میباره؟؟
خدا کنه که بباره(ناراحت)
داداشی پس کی میای؟
خیلی وقته نشستم پای سیستم
بدو بیا دیگه
اگه یاهوباز نمیشه بیا کامنت بزار که بفهمم
واااااااااااااااااااااااااای
باز این معمورا ردمو پیدا کردن
بزار دست به سرشون کنم
سلام آقای معمور
کی رو میخاین؟
امین!!!
مگه چیکار کرده؟
داداشیشو منتظر گذاشته
خب حالا شما بخاطر من ببخشینش
.
.
ممنونم که بخشیدین
رفتن
ولی اگه زیاد منتظر بمونم شاید براشون زنگ بزنم که باز بیانا
بای (گلللللللللللللللللللللللللل)

غزل دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:00 ب.ظ http://www.donyaye-elm.blogfa.com

سلام داداش امین عزیزم . تروبخدا آبجی غزلتو بابت تاخیرش ببخش منم خودم از یک موضوعی خیلی ناراحتم . داداشی ناامید نشو و همچنان دعا کن من که بخدا خیلی برای دوستت دعاکردم . تو پیش خودت امام رضا رو داری امام رضا هیچ یک از بنده های خدارو ناامید نمیکنه . امامرضا گفتند هیچ کس از اینجا نا امید بیرون نمره مگر اینکه خودش نا امید باشه . داداش عزیزم بازم میام پیشت

من لال نیستم دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:37 ب.ظ http://kill.blogfa.com

سلام داداشی

آپ کردم :ایمان به خدا ودلهای پاک

منتظرت میمونم داداشی

بای

هومن دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:37 ب.ظ http://boy-bazi.blogsky.com/

سلام امین جان
کجایی پس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا هیچ خبری ازت نیست؟؟؟
جواب منو هم که نمیدی!!!!
نگران شدم داداشی
یه خبری بده دیگه
مرسی
بای

ارسلان سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:53 ق.ظ http://11arsi.blogfa.com

سلام
آپم
بیا
خوشحال
میشم

مهران سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ق.ظ http://www.parham-boys.blogsky.com

سلام
یک سوالی از شما دارم. چرا بجای اینکه شیطون گولتون بزنه به خداوند پناه نمیبری؟
همیشه وقتی خدا توی زندگی نباشه شیطان وارد میشه.
درسته یا نه؟
اون دوستت که شیطون اومده و بیکار نبوده چرا از خدا و از قرآن مجید کمک نخواسته؟
خواهش میکنم جواب این سوالمو بده.مرسی.

مرضیه سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ

لطفا رو وبتون بگید برای من هم دعا کنند.

سلام


دوستام انقدر بزرگ هستن که تمام مسلمین جهان رو دعا میکنن چشم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد